افسردگی شدید ممکن است با کاهش درجۀ حرارت بدن، فشار پایین خون، عصبانی شدنهای شدید و سخت و لرزش بدن همراه باشد. بیماران مبتلا به افسردگی شدید احساس پوچ و بیارزش بودن میکنند. ممکن است ابتلاء به بیماری افسردگی شدید در هر سنی اتفاق بیفتد.
افسردگی شدید چیست؟
افسردگی شدید، نوعی از افسردگی است که تقریباً تمام طول روز و در تمام روزها بمدت حداقل 2 هفته یا ماهها در بیمار وجود دارد و شامل نشانه ها و رفتارهایی است که عملکرد شغلی، روابط بین فردی و رفتارهای اجتماعی را تحت تاثیر قرار داده و شخص را بطور کلی از محیط خود دور می سازد.
در افسردگی شدید فرد احساس بیارزش بودن میکند
موارد افسردگی شدید ممکن است با کاهش درجۀ حرارت بدن، فشار پایین خون، عصبانی شدنهای شدید و سخت و لرزش بدن همراه باشد. نمادهای بیرونی افسردگی شدید خود را به شکل درخواست کمک از ذهن رنج دیدۀ بیمار نشان میدهد. بیماران شدیدا افسرده احساس پوچ و بیارزش بودن میکنند و در نهایت متقاعد میشوند که خود مسئول فلاکتها، بدبختیها و وضعیت نااُمیدکننده فعلیشان میباشند.
همیشه تشخیص افسردگی شدید از نظر بالینی آسان نیست. همچنین، خانمها تقریبا 2 برابر مردان از افسردگی رنج می برند و ممکن است ابتلاء به بیماری افسردگی شدید در هر سنی اتفاق بیفتد که البته شروع افسردگی بطور متوسط در نیمه دوم 20 سالگی می باشد.
در افسردگی شدید فرد در بیشتر اوقات احساس خمودی و کمبود انرژی می کند
• تغییر اشتهاء از علائم افسردگی شدید است که ممکن است به صورت افزایش یا کاهش وزن نمایان گردد.
• بی خوابی و یا پرخوابی از نشانه های افسردگی شدید است.
• از علائم افسردگی شدید تاخیر در گفتار و یا انجام وظایف و یا برعکس عدم آرامش و بی قراری است.
• مشکلات عدم تمرکز و تصمیم گیری از علائم افسردگی شدید است.
• در افسردگی شدید فرد، احساس پوچی و یا احساس گناهکاری می کند.
• افکار خودکشی یا اقدام به خودکشی در فرد مبتلا به افسردگی شدید نمود پیدا می کند.
• در افسردگی شدید فرد در بیشتر اوقات احساس خمودی و کمبود انرژی می کند.
• از دیگر علائم افسردگی شدید می توان به کاهش میل جنسی، احساس نا امیدی و علائم فیزیکی مانند سردرد، دردهای غیر قابل توصیف یاعلائم گوارشی نام برد.
انواع افسردگی :
از علائم افسردگی شدید داشتن مشکلاتی از قبیل عدم تمرکز و تصمیم گیری است
همان طور که گفته شد افسردگی درجاتی از یک حالت احساسی زود گذر تا یک اختلال شدید را در برمی گیرد. برای فهم بهتر این نکته، لازم است اشاره ای به انواع افسردگی داشته باشیم:
* احساس افسردگی: که معمولا به عنوان اندوه شناخته می شود و در اثر تغییرات موقعیتی و شرایط جدید یا برخوردهای مقطعی ایجاد می شود. این احساس اندوه و افسردگی معمولا بعد از برطرف شدن موقعیت و سازگار شدن شخص با شرایط تازه، به سرعت از بین می رود.
*داغدیدگی یا واکنش سوگ: از دیگر حالات افسردگی است، غمی است که در اثر فوت نزدیکان بوجود می آید. وقتی رابطه ی مهمی پایان می یابد، بیشتر بازماندگان حالتی را تجربه می کنند که معمولا این حالت نیز کاملا عادی است، مگر آنکه واکنش های سوگ به صورت طولانی باقی بماند.
* اختلال سازگاری با خلق افسرده: مواجهه ی فرد با یک موقعیت قابل توجه گاهی منجر به این حالت از افسردگی می شود. در چنین وضعیتی، انتظار می رود با کاهش تأثیر موقعیت، حالت های بیمار گونه و افسردگی نیز از بین برود.
غربالگری و تشخیص افسردگی
برای تشخیص افسردگی، پزشک معاینه بالینی شامل: آزمایشاتی برای رد کردن وضعیتهایی که می توانند علایم تقلید کننده افسردگی را ایجاد کنند انجام می دهد.
اگر پزشک شما علایم افسردگی شدید را می بینید یا به احتمال خودکشی مشکوک است می تواند شما را به متخصص روانپزشک ارجاع کند یا حتی بستری فوری را توصیه کند. پزشک یا روانپزشک تشخیص افسردگی را براساس علائم و نشانه های مشخص بیماری افسردگی، بعلاوه حضور علائم و نشانه هایی که معمولاً همراه با افسردگی هستند می گذارند.
عوارض افسردگی شدید
از دیگر نشانه های خطرناک افسردگی شدید، تهدید یا صحبت در مورد مرگ یا خودکشی است
افسردگی شدید یک بیماری جدی است که می تواند آثار وخیمی بر فرد و خانواده به جا گذارد. افسردگی شدید و درمان نشده می تواند منجر به مارپیچ نزولی ناتوانی، وابستگی و خودکشی شود. میزان خودکشی در مردان مبتلا به افسردگی شدید ۴ برابر بیشتر از زنان است، گرچه زنان مبتلا به افسردگی شدید بیشتر اقدام به خودکشی می کنند. میزان خودکشی پس از ۷۰ سالگی در مردان مبتلا به افسردگی شدید افزایش می یابد، و این میزان پس از ۸۵ سالگی بیشتر است.
علایم هشدار خاصی می تواند نشاندهنده افسردگی شدید و احتمال خودکشی باشند. هنگام ابتلا به افسردگی شدید با جدیت هر درمانی را برای پیشگیری از خودکشی به کار گیرید حتی اگر فرد تحت درمان افسردگی است.
علائم خطر در هنگام ابتلا به افسردگی شدید
در صورت ابتلای خود یا اطرافیانتان به افسردگی شدید، اگر هر یک از علائم خطرناک زیر را مشاهده کردید با یک پزشک یا درمانگاه روانی تماس بگیرید.
√ آرامش، رفتار پرخاشگرانه، تغییرات خلقی زیاد و بیخوابی برای چند شب متوالی.
√ از دیگر نشانه های خطرناک افسردگی شدید، تهدید یا صحبت در مورد مرگ یا خودکشی است.
√ تهدید یا عمل به آسیب جسمی یا خشونت از علائم خطرناک افسردگی شدید هستند که باید به پزشک مراجعه کرد.
√ افت فعالیتها و ارتباطات از نشانه های خطرناک افسردگی شدید است.
√ از دیگر نشانه های خطرناک افسردگی شدید، انجام کارهایی مانند خداحافظی با دوستان، نوشتن وصیت نامه یا … است.
√ بهبود ناگهانی خلق پس از یک دوره افسردگی شدید.
√ رفتار خطرناک غیر طبیعی مانند خرید یا حمل اسلحه یا رانندگی غیر طبیعی… نیز از نشانه های خطرناک افسردگی شدید است که در صورت مشاهده در فرد مبتلا باید سریعا او را نزد پزشک برد.
صفاتی که دخترها دوست دارند شوهران آینده شان از آنها برخوردار باشند به تعداد دختران روی زمین متفاوت است اما فارغ از هر طرز فکری بعضی از ویژگی ها هستند که هیچ دختری دوست ندارد شوهری با آن مشخصات نصیبش بشود. یکی از این ویژگی ها خساست است. از کجا بفهمید که خواستگاری که برایتان آمده آدم خسیسی است یا نه؟
کی خسیس است، کی صرفه جو؟
قبل از اینکه بخواهید درباره خسیس بودن خواستگارتان نتیجه گیری کنید باید تعریف تان از خساست و تفاوت آن با صرفه جو بودن را مشخص کنید. آدم های صرفه جو، از مخارج غیر ضروری پرهیز می کنند و سعی می کنند از هر وسیله ای که دارند تا حد ممکن بهترین استفاده را ببرند اما در مواقع ضروری کاملاً دست و دل بازند. ولی آدم های خسیس فارغ از اینکه مسئله ضروری باشد یا نه به طور کلی در برابر هر هزینه ای مقاومت می کنند. به علاوه، افراد خسیس در اغلب موارد از لحاظ عاطفی هم خشک و جدی هستند، به جزئیات خیلی توجه می کنند و پول به جانشان بسته است. پس در وهله اول خساست را برای خودتان تعریف کنید و البته تعریف طرف مقابل تان را هم بشنوید تا مبادا به دلیل تفاوت های تربیتی و فرهنگی به اشتباه او را خسیس قلمداد کنید.
خواستگار خسیس چه ویژگی هایی دارد؟
برای اینکه بفهمید آیا خواستگارتان مرد خسیسی است یا نه باید دقت و وقت لازم و کافی را به کار ببرید. به طور کلی تشخیص دادن یک صفت ناخوشایند در دیگران، مستلزم این است که آن صفت در موقعیت های مختلف در آن ها دیده بشود. مضاف بر اینکه توصیه می شود که نظر دادن نهایی در این موارد به عهده متخصصین مانند روانشناسان و مشاوران ازدواج گذاشته بشود چرا که آنها با آزمون ها و راهبردهایی که در اختیار دارند می توانند اطلاعاتی معتبرتر از احساسات و نگرش های فردی شما در اختیارتان بگذارند. در کنار این مطالب، چندسؤال می توانند در شک کردن به خسیس بودن خواستگارتان به شما کمک کنند:
1. چقدر مثل یک خواستگار رفتار می کند؟ پا پیش گذاشتن برای ازدواج، مستلزم هزینه کردن است. البته منظورم هزینه های معقول و معمول است مثل خریدن گل و شیرینی و رسیدگی کردن به سر و وضع، نه بریز و بپاش کردن. از آنجا که آدم های خسیس، در برابر هر نوع هزینه ای مقاومت می کنند، حتی مثلاً در شب خواستگاری که ملاقات مهمی است، لباس های کهنه می پوشند و یا بدون گل و شیرینی در مجلس حاضر می شوند.
2. چقدر مثل یک نامزد رفتار می کند؟ خساستِ خواستگار همیشه خودش را در قالب دست خالی به خواستگاری رفتن و یا بی توجهی به سر و وضع نشان نمی دهد. توصیه کلی و جدی این است که حتی در مواردی که خواستگارتان فرد مناسبی به نظر می آید، بلافاصله عقد نکنید و بین خواستگاری تا عقد یک دوره نامزدی در نظر بگیرید. تعاملات فردی و خانوادگی ای که در این مدت انجام می شود می تواند اطلاعات خوبی را در زمینه های مختلف از جمله خسیس بودن یا نبودن طرف مقابل در اختیار شما بگذارد. دوران نامزدی، دورانی است که در طی آن هر دو طرف سعی می کنند بیشترین توجه را نسبت به نیازهای دیگری نشان بدهند. به خصوص آقایان در این مورد دست و دلبازی بیشتری به خرج می دهند مثلاً اگر بخواهند همراه هم به جایی بروند راحت ترین مسیر را انتخاب می کنند و یا اگر به منزل نامزدشان دعوت شوند با گل و یا یک کادوی مناسب به آنجا می روند. در حالی که نامزدهای خسیس از هر کاری که مستلزم هزینه باشد طفره می روند و یا کمترین هزینه را به خرج می دهند.
3. چه حرف هایی می زند؟ چه در شب خواستگاری و چه در طی دوران نامزدی، از فرصت استفاده کنید و مهم ترین سؤالات را از او بپرسید. برای مثال بپرسید که زندگی آینده اش را از لحاظ اقتصادی در چه سطحی می بیند؟ از او بخواهید با مثال های عینی این مسئله را برای شما روشن کند. یابه طور متوسط چقدر برای رفت و آمد، خرید، تفریح، سفر و سلامت خرج می کند؟ نظرش راجع به پس انداز چیست و تا چه حد اهل پس انداز است؟ در همه موارد حواستان به پاسخ هایی که می دهد باشد.
4. دیگران راجع به او چه می گویند؟ درباره او تحقیق کنید و ببینید آیا دوستان و آشنایان، او را خسیس می دانند یا نه.
مردان خسیس
خساست را بیشتر بشناسید
به خواستگار خسیس چه جوابی بدهید؟
اگر در جریان نامزدی، با تحقیق و یا کمک روانشناس متوجه شدید که خواستگارتان خسیس است چه کار باید بکنید؟ به خصوص اینکه ممکن است او به خاطر جذابیت های دیگری مثل قیافه، ثروت، تحصیلات و ... توجه شما را هم جلب کرده باشد. قبل از نهایی کردن تصمیم تان در مورد او چند نکته را در نظر بگیرید:
1. تغییر دادن را فراموش کنید. تغییر دادن آدم دیگری به جز خود، رؤیایی بیش نیست. پس خودتان را با آن فریب ندهید.
2. خساست را بیشتر بشناسید. سعی کنید درباره مردهای خسیس اطلاعات بیشتری به دست بیاورید و ببینید که همسران این افراد چه مشکلاتی دارند. از اطلاعات پزشکی و درمانی هم استفاده کنید و به این نکته توجه داشته باشید که تا وقتی که فرد خسیس تمایلی نداشته باشد (که در خیلی از موارد این گونه است)، روانپزشک و دارو هم نمی توانند به او کمکی بکنند.
3. توانایی های واقعی کنار آمدنتان را بشناسید.ممکن است فکر کنید که با ویژگی هایی که در خودتان سراغ دارید می توانید با او کنار بیایید. شاید شما به لحاظ روانی آدم قوی ای باشید و بتوانید با آدم های مختلف کنار بیایید ولی یادتان باشد که کنار آمدن با کسی که متعهد هستید یک عمر با او زیر یک سقف زندگی کنید با کنار آمدن با پدر و مادر و خواهر و برادر و رئیس و همکار و همسایه خیلی فرق دارد.
شاید برخی از شما عادت داشته باشید با خودتان صحبت کنید. این کار می تواند به بعضی افراد کمک کند بر کارهای پیش رو و درس شان تمرکز داشته باشند و هنگامی که با خود گفتگو می کنند ایده های ارزشمند زیادی به ذهن شان برسد. شاید مهمترین تاثیر این امر برای برخی افراد این است که در کارشان عملکرد بهتری پیدا می کنند. از اعتراف به این واقعیت ابایی نداشته باشید چون علم ثابت کرده افرادی که با خودشان صحبت می کنند کاملا نابغه اند، نه دیوانه!
پیشینه تحقیقات
محقق روانشناس، گری لوپیان (Gary Lupyan)، سرپرستی پژوهشی را به عهده داشت که در آن به 20 داوطلب اشیایی در سوپرمارکت نشان دادند و از آنها خواستند آن اشیا را به خاطر بسپارند. به نیمی از آنها گفته شد نام شیء مثلا موز را تکرار کنند و نیمی دیگر ساکت بمانند. در پایان، نتایج این تحقیق نشان داد افرادی که نام شیء را با خود مرور می کردند 50 تا 100 میلی ثانیه زودتر از افراد ساکت اشیا را پیدا کردند.
گری لوپیان می گوید: «معمولا زمانی که در یخچال یا قفسه های سوپرمارکت دنبال چیزی می گردم، زیر لب با خودم صحبت می کنم.» در حقیقت این تجربه شخصی لوپیان موجب شد او به تحقیق در این زمینه بپردازد. لوپیان، در کنار روانشناس دیگری به نام دنیل سوئیگلی (Daniel Swiglley) به انجام این پژوهش پرداخت. این دو پژوهشگر در نهایت به این نتیجه رسیدند افرادی که با خودشان صحبت می کنند عموما از سایرین باهوش ترند. دلایل آنها هم عبارتند از اینکه حرف زدن با خود:
حافظه شما را تحریک می کند
وقتی با خودتان صحبت می کنید، مکانیسم های حسی تان فعال می شود. از آنجا که می توانید آن کلمه را تجسم کرده و پیش چشم تان نمودار کنید، حفظ آن برای حافظه تان آسان تر می شود و می توانید بر اساس آن عمل کنید، در نتیجه به خاطر آوردن آن برای ذهن تان آسان تر خواهد بود.
به تمرکز حواس تان کمک می کند
زمانی که با خودتان بلند صحبت می کنید، روی وظیفه تان متمرکز می شوید و همین موضوع به شما کمک می کند به سرعت، آن چیز را بشناسید و تشخیص دهید. البته این کار تنها زمانی به شما کمک می کند بدانید چیزی که دنبالش هستید چه شکلی است. به عنوان مثال، رنگ موز زد است و شما می دانید موز چه شکلی است. پس زمانی که نام موز را بلند تکرار می کنید، مغزتان فورا تصویر آن را در ذهن تان ترسیم می کند اما اگر ندانید موز چه شکلی است دیگر بلند صحبت کردن هیچ تاثیری ندارد.
به شما کمک می کند افکارتان را روشن و واضح کنید
همه افراد افکار متفاوتی دارند. برخی از این افکار منطقی به نظر می رسد، در حالی که سایر افکار ابدا اینطور نیستند. فرض کنید از کسی عصبانی هستید و احساس می کنید می خواهید آن فرد را بکشید. آیا برای این مسئله به متخصص مراجعه می کنید؟ مسلما نه! شاید خودتان را در اتاق حبس کنید و با خودتان حرف بزنید. با این کار خشم تان را رها می کنید، جوانب مثبت و منفی خالی کردن خشم خود را روی آن فرد می سنجید و در نهایت آرام می شوید.
این فکر احمقانه ای است که بخواهید چنین مسئله ای را با دیگران به اشتراک بگذارید. لیندا ساپادین (Linda Sapadin)، روانشناس، می گوید: «این کار به شما کمک می کند به افکارتان نظم و ترتیب دهید، فقط به چیزهای مهم توجه کنید و برای تصمیماتی که به آنها فکر می کنید، برنامه ریزی کنید.»
روانشناسی مثبت نگر شاخه ای از روانشناسی است که به جای تاکید بر آسیب ها و بیماری های روانی به مطالعه شرایط و فرآیندهای دستیابی به موفقیت و زندگی رضایتبخش می پردازد. از مهمترین دلمشغولی های روانشناسان مثبت نگر، چگونگی دستیابی به شادکامی است. در این مقاله نویسندگان قصد دارند با ارائه شواهد جدید علمی نشان دهند شادکام زیستن تا حد زیادی به توانایی ها و فعالیت های ارادی اشخاص وابسته است.
هنگام تجسم یک روز شاد یا یک زندگی شاد، چه تصاویری به ذهن می آید؟ این تصاویر در نظر بعضی افراد ممکن است غذا خوردن با دوستان یا اعضای خانواده، زمانی که در کنار هم اند، می خندند، داستان می گویند و سرشار از احساس محبت هستند، باشد.
دیگران ممکن است شادکامی (Happiness) را در تحقق بخشیدن به اهداف مهم و بالیدن به انجام کاری به نحو احسن بدانند. و همچنان در نزد بعضی افراد شادکامی ممکن است پیامد فرعی انجام اعمال نیک باشد، مثلا کمک به دیگران و باور به اینکه جهان به سبب آن، مکانی بهتر خواهد بود. اکثریت قاطع ساکنان کشور آمریکا شادکامی را یکی از اصلی ترین اهداف زندگی خود می دانند. اگرچه درباره اینکه چه چیزی آنان را به شادکامی می رساند اختلاف فراوان دارند (Diener, suh, smith, & shao, 1995)
دقیقا شادکامی را چگونه می یابید؟ هزاران سال است که این پرسش مطرح است و اگرچه بسیاری از کتاب های خود-یاری تلاش کرده اند که پاسخ هایی برای این پرسش پیشنهاد کنند، نتایج به دست آمده از آنها اغلب مبتنی بر شخصیت و تجربه فردی خود نویسنده است. تنها به تازگی شواهدی علمی و کارآمد برای اکثر انسان ها در نشان دادن راهی ممکن به سوی شادکامی پایدار، پدید آمده است. منظور از علمی این است که محققان آزمایش های جدی و دقیقی را انجام داده اند تا مشخص کنند آیا روش های خاص در عمل به افزایش شادکامی می انجامد یا خیر. مقاله حاضر به بررسی شواهد و ارائه پیشنهادهایی عملی می پردازد که بتوان در ایجاد تغییری قابل تحمل و طولانی مدت سطح رفاه از آنها بهره برد.
آیا شادکامی هدف ارزشمندی است؟
پیش از ارائه پیشنهادهایی درباب اینکه چگونه شخص شادتری باشیم، مهم است اثبات کنیم، که شادکامی هدفی مطلوب است. البته همه می دانند که شادکامی به کسی که آن را تجربه می کند، احساس خوبی می دهد اما برخی ممکن است ادعا کنند که انسان های شاد تن پرور، سبک مایه، یا بی انگیزه اند. با وجود این، شواهد علمی جدید کاملا مخالف با این مدعاست. انسان های شاد به جای اینکه ساده لوح و تن آسا باشند افرادی پر انرژی، خلاق و پربازده در محل کار، و ساعی و با انگیزه در کمک به دیگران هستند.
افراد شاد در اجتماع دارای دوستان بیشتری هستند، در تعاملات اجتماعی رضایتمندی بیشتری دارند و احتمال جدایی و طلاق گرفتن آنها کمتر است. و افراد شاد به لحاظ سلامت جسمی و ذهنی سیستم ایمنی نیرومندتری دارند، به نحوی کارآمدتر از عهده استرس برمی آیند، حتی بیشتر عمر می کنند (Fredri ckosn, 2001, Lyubomirsky, king, & Diener, 2005). در مجموع شادکامی تنها احساسی خوب نیست. شادکامی بهره مندی های گسترده و متعددی برای فرد و همچنین خانواده، محل کار و جامعه دارد.
تعریف شادکامی
زمانی که درباره چگونگی افزایش شادکامی صحبت می کنیم، منظورمان تنها ایجاد انواع زودگذر سرشار شدن، نیست. وقتی تیم مورد علاقه شما در یک بازی مهم پیروز می شود و یا هنگام یافتن یک تک دلاری در خیابان ممکن است این نوع سرشار شدن های زودگذر را تجربه کنید. روانشناسان در ارتقای روحیه انسان ها در دوره زمانی کوتاه نسبتا خوب عمل کردند. تکنیک هایی مثل آبنات دادن، نواختن موسیقی لذتبخش، به دست دادن بازخوردهای مثبت، تمام اینها عواطف مثبت زودگذر را افزایش می دهند.
مشکل اینجاست که این افزایش ها دوام ندارند. همانطور که در ادامه تبیین خواهم کرد، روحیه افراد همراه با تغییر محیط واکنش نشان می دهد و دچار نوسان خواهد شد. هنگامی که اتفاق بسیار خوبی رخ می دهد، افراد بیشتر احساس شادمانی می کنند. هنگامی که اتفاقی تاسف بار رخ می دهد، آنها اندوهگین می شوند اما این تغییرات، عمر کوتاهی دارند و انسان ها با سرعت به سطح خط پایه در شادکامی بازمی گردند (Brickman & Cambel, 1971). هدف از تحقیقاتی که در اینجا شرح می دهیم ایجاد تغییرات با دوام و قابل تحمل در سطح تمایلات انسان ها در شادکامی است. این امر می تواند با این عنوان که روی هم رفته چگونه شخص در مدت زمان طولانی احساس خوشبختی می کند، مورد تامل واقع شود.
اکثر پژوهشگران، شادکامی را با سه مولفه فراوانی موارد عاطفه مثبت، موارد کمی از عاطفه منفی و سطح بالای رضایتمندی از زندگی تعریف می کنند (Diener et al, 1995). عاطفه مثبت و منفی به ترتیب در احساسات خوب و بد تجربه می شوند. در مقابل در ارزیابی میزان خشنودی فرد از وضعیت زندگی اش مولفه «رضایت از زندگی» سنجه فراگیرتری است. کسانی که در رضایت از زندگی در سطح بالایی قرار دارند با اظهاراتی چون «شرایط زندگی ام بسیار خوب است» همدلی دارند (Diener, Emmons, Larsen, & Griffin, 1985).
به توصیفی که از شادکامی ارائه کردیم باید بیافزاییم که منظور ما از شادکامی حالتی ذهنی است، به این معنا که خود – گزارش دهی، روشی معیار در تعیین شادی افراد است. گرچه برخی پژوهشگران از طریق پرسش از دوستان و خانواده به ارزیابی مقدار شادی شخص خاص می پردازند، در نهایت آخرین داوری از آن «کسی است که در درون فرد زندگی می کند». بنابراین اصطلاح «نیک زیستی ذهنی» اغلب مانند سرتاسر این مقاله، مترادف با شادکامی به کار می رود.
آیا شادکامی افزایش یافتنی است؟ دلایلی به سود بدبینی
آیا شادتر شدن واقعا ممکن است؟ شاید تعجب کنید وقتی بفهمید تا همین اواخر داده های علمی بسیار کمی برای پاسخ به این سوال که آیا انسان ها می توانند به گونه ای با دوام شادکامی خود را افزایش دهند، وجود داشت. در واقع، قبلا پژوهشگران در امکان شادتر شدن بسیار تردید داشتند. دو دلیل مبنای این بدبینی بود؛ اول آنکه شادکامی تا حدودی وابسته به ژن افراد است و دوم اینکه انسان ها عادت کرده اند یا گرایش دارند که به تدریج از مثبت ترین تجربیات زندگی و آنچه در ابتدا آنها را به لذت رسانده است، لذت نبرند. بنابراین، برخی می گویند هرگونه تلاش برای افزایش شادکامی بیهوده است زیرا پس از یک تجربه لذتبخش، انسان ها به سطح شادکامی محوری که ژن شان برای آنها معین کرده، بازمی گردند. در ادامه دلایل به سود این دیدگاه را شرح خواهیم داد.
نقش وراثت و شخصیت
سطح پایه شادکامی، یا نقطه آغاز آن، برای بعضی افراد بالاتر از بعضی دیگر است. به بیانی دیگر، بعضی از شما به صورت طبیعی یا سرشتی شادتر از دیگران هستید. سال ها پژوهش بر روی برادرهای دوقلوی همسان، روانشناسان را بر آن داشته نتیجه بگیرند که خط پایه شادکامی به وسیله ژنتیک تعیین شده است (Lykken & Tellegern, 1996). به عبارت دیگر اگر شما و برادرتان دوقلو باشید، در قد و هوش و آمادگی پذیرش تنش و همچنین سطح شادکامی به یک اندازه سهم برده اید.
این واقعیت که شادکامی وراثت پذیری بالایی دارد، همچنین هماهنگ با این یافته است که سطح شادکامی افراد به شدت با برخی صفات شخصیتی آنها مرتبط است. مثلا افراد روان رنجور گرایش کمتری به شادی دارند و برون گرایان بیشتر از درون گرایان گرایش به شادی دارند. چنین صفاتی نسبتا ثابتند به این معنا که در طول زندگی تغییر چندانی نمی کنند. برخی پژوهشگران با استفاده از این یافته ها استدلال می کنند که شادکامی از صفات شخصی پایدار است و در برابر هر نوع تغییر معنادار مقاومت می کند (Costa, McCrae, & Zonde man, 1987).
خوگیری به لذت
فرضیه خوگیری به لذت منشأ دیگری برای بدبینی نسبت به امکان افزایش شادکامی با دوام فراهم می کند. به زبانی ساده، در تاثرات عاطفی مثبت و منفی، با گذشت زمان گرایشی به سوی کمرنگ شدن وجود دارد. برای مثال زمانی در زندگی خود را به یاد آور که اتفاقی به غایت خوب برایت رخ داده است. این اتفاق ممکن است چیزی باشد که قبلا برای تو یک رویا بوده است، مثل قبول شدن در دانشگاهی معتبر، پیروز شدن در مسابقه دوومیدانی و ... بلافاصله بعد از آن چه احساسی دارید؟ به احتمال زید احساس نشاط و سرزنده بودن دارید. ممکن است شما پیوسته به این اتفاق بیندیشید، در ذهن خود آن را مرور کنید و احساس کنید یقینا لذتی را که تجربه کردید برای همیشه باقی خواهد ماند.
صد البته، لذتی که تجربه کردید تا ابد دوام نخواهد داشت. اگرچه اندیشیدن درباره زندگی جدید به عنوان دانشجو در دانشگاه، با مهارتی که در ورزش به دست آوردید، ممکن است شما را سرشار از لذت کند، به تدریج و در دفعات بعدی، اندیشیدن به این رویداد، نمی تواند لذت نخستینی را که احساس کرده بودید، فراهم کند. این امر به فرآیند خوگیری به لذت می انجامد که در آن رویدادهایی که در ابتدا آکنده از هیجان هستند به تدریج شور و شدت خود را از دست می دهند (Brickman & Campbell, 1971).
از این تغییرات به سوی زندگی بی هیجان شواهد فراوانی به دست آمده که خوگیری انسان ها به رویدادهای مختلف را نشان می دهد. برای مثال انسان ها به تدریج با نتایج به دست آمده از انتخابات ریاست جمهوری، با رویدادی ورزشی، به پایان آمدن یک رابطه رومانیتک، پیروزی در لاتاری، فلج شدن، از دست دادن محبوبی و ... خو می گیرند. (Brickman, Coates & Janolf-Bulman, 1978, Gilbert, Pinel, Wilson, Blumberg, & Wheatley, 1997, Sieff, Dawes, & Loewenstein, 1999, Wortman, Silver, & Kessler, 1993)
در سال 1996، سو، دایتر و فوجیتا از دانشجویان خواستند گزارشی از سطح نیک زیستی ذهنی، و شماری از تجربه های مثبت و منفی خود در چهار سال گذشته ارائه دهند. اگرچه بسیاری از دانشجویان رویدادهای مهمی ار در زندگی خود تجربه کرده بودند، مثل از دست دادن یکی از اعضای خانواده، آغاز کردن و یا پایان بخشیدن به یک رابطه رومانتیک، نامزد کردن، ازدواج، کسب مدارج علمی، یافتن شغل، اگر از زمان رخ دادن آن رویداد بیشتر از شش ماه گذشته بود، ارتباط معناداری بین شماری از رویدادهای مثبت و منفی که در بالا ذکر شد و گزارش دانشجویان از شادکامی، وجود نداشت.
این مطالعات نشان می دهد، با وجود شادی یا اندوه بسیاری که در ابتدا با یک رویداد همراه است، با کمال تعجب دوام و استمرار این واکنش های عاطفی عمری کوتاه دارند. به بیانی دیگر در تلاش به سوی شادتر زیستن، تغییر دادن شرایط زندگی ون تغییر در روابط، شغل و مدرسه در طولانی مدت، احتمالا روش موفقیت آمیزی نخواهد بود.
شادکامی را نمی توان آگاهانه به دست آورد
گاهی اوقات که انسان ها هدف آگاهانه خود یعنی شادتر زیستن را آشکار می کنند، در نهایت به عکس نتیجه می گیرند. تحقیقات آرلی و لویونستین در سال 2003 نشان داد که اگر از مردم بخواهیم تا جایی که مقدورشان است احساس شادی کنند این امر در نسبت با اشخاصی که از آنها چنین درخواست نشده است، منجر به نوعی کاهش در شادی زودگذر افراد می شود.
ارزیابی و زیر نظر داشتن همیشگی سطوح شادکامی به صورتی مشابه آسیب زا بوده است. به نظر می رسد شادکامی غالبا محصول فرعی تجربه ای لذتبخش است، و شاید نتواند بالذات هدفی آگاهانه باشد. یا همانگونه که ناتانل هاوتورن فصیحانه بیان کرد: «شادکامی چون پروانه ای است که اگر تعقیبش کنی همیشه دور از دسترس خواهد بود اما اگر آرام بنشینی ممکن است پایین بیاید و به روی تو بنشیند.»
دلایل خوش بینی: الگوی شادکامی پایدار
برخی پژوهشگران با استفاده از یافته هایی که در سطور قبل توضیح دادیم، از این ادعا که طلب فزونی شادکامی تلاشی بی ثمر است، حمایت می کنند (Lykken & Tellegen, 1996). خوشبختانه هم این واقعیت که شادکامی نوعی سازه ژنتیکی دارد و هم این واقعیت که ما با رویدادهای مثبت زندگی سازگار می شویم، هیچ کدام به این معنا نیست که شادتر بودن امری غیرممکن است.